طلیعه مهدویت

با آنکه طبيب دل ريــــشست بگوئيد، کز درد بمرديم، بفرما که دوا چيست؟!
  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

غفلت از یار...

 

انتقال معارف مهدوی به کودکان

22 خرداد 1395 توسط ✿رحیل راه مهدی✿

درآمدی بر بایسته‌های انتقال معارف مهدوی به کودکان

مقدمه


مهدویّت، اندیشه انتظار موعودی الهی است که افزون بر شمولیّت نسبت به تمام اعتقادات و باورهای اسلامی، نویدبخش آموزه‌هایی است که عامل حرکت، امید، تعالی و پیشرفت در جامعه بشری به‌ویژه جامعه بزرگ اسلامی می‌گردد. در عصر غیبت کبری و دوری ظاهری از مربّی و حجّت الهی، جامعه شیعی بیش از هر زمان دیگر، به منظور ارتقا و رشد علمی، عملی و معنوی افراد جهت زمینه‌سازی ظهور، نیازمند دانش‌افزایی و تقویت باورها نسبت به آموزه‌های مهدوی است. بر این اساس، یکی از مهم‌ترین وظایف شیعیان در عصر غیبت نیز گسترش فرهنگ مهدویّت و زمینه‌سازی برای ظهور امام زمان به‌معنای آمادگی معرفتی، اخلاقی و رفتاری برای ظهور و پذیرش امر معصوم است. این آرمان ارزشمند با پرورش نسلی مهدوی تحقّق می‌یابد. از این‌رو، باید بهترین سن برای تربیت‌پذیری و تأثیرپذیری، یعنی دوران کودکی را - بر طبق روایات-انتخاب نمود. باز هم کم‌ کاری متأسّفانه در جامعه معاصر، والدین و مربّیان و به‌طورکلّی افراد و نهادهای تأثیرگذار، در زمینه‌ ایجاد و تقویت روحیه مهدی‌باوری و مهدی‌یاوری میان افراد جامعه بسیار کم‌توجّه بوده‌اند و افزون بر آن، پیرامون آغاز پرورش چنین روحیه رشددهنده‌ای از سنین کودکی، اقدامات سازنده و تحقیقات علمی قابل استنادی صورت نگرفته است. در مراکز آموزشی که عهده‌دار آموزش و تربیت کودکان هستند مانند مهدکودک‌ها و پیش‌دبستانی‌های موجود نیز این امر مورد غفلت واقع شده و تنها موضوعات بهداشتی و اجتماعی تکراری در لیست آموزشی قرار گرفته‌اند.

علت غفلت از مهدویت در جریان تربیت کودکان


به نظر می‌رسد این کاستی، به‌خاطر فقدان معرفتی و انگیزشی نسبت به دو امر است؛ یکی، جایگاه آموزه‌های مهدوی در تربیت انسان‌ به‌ویژه در دوره‌ طلایی کودکی و دیگری، نقش تربیت و روش‌های صحیح آن در نهادینه‌سازی معارف مهدویّت می‌باشد. لازم به ذکر است که گروهک‌‌ها و جریانات ضدّ دیانت و مهدویّت در زمینه انتقال مفاهیم و گزاره‌های انحرافی یا به‌‌ظاهر دینی به کودکان، فعالیّت‌‌های گسترده‌ای دارند. آن‌ها از طریق تلقین و تکرار آموزه‌های انحرافی خود و همچنین ارائه الگو‌های نامناسب، قصد تغییر و سوق‌دادن اندیشه و گرایش‌های کودکان از معارف ناب اسلامی و مهدوی به سوی اهداف باطل دارند. البتّه بدیهی است که صرف اطّلاع‌رسانی، کافی نیست و علاوه بر انتقال، باید به فکر نهادینه‌سازی، درونی‌شدن و تبدیل آن معارف به باور و ایمان نیز باشیم تا اثر تربیتی ماندگار داشته باشد و در نتیجه افعال خیر با میل درونی صادر گردد که دوره کودکی بهترین زمان برای این امر است.

انتقال آموزه‌های مهدوی پس از بازشناسی شخصیتی کودک


بنابراین، ابتدا باید به بازشناسی و توصیف حیطه‌های شخصیّتی کودکان از جهت آموزه‌پذیری و تربیت‌پذیری بپردازیم. سپس با در نظر گرفتن آنها آموزه‌های مهدوی، گونه‌شناسی و همچنین معیارهای گزینش آن آموزه‌ها برای کودکان بررسی شود. یعنی با توجّه به ویژگی‌های خاصّ شخصیّتی کودکان، آموزه‌های مهدوی به‌ لحاظ قرار گرفتن در سامانه انتقال به کودک به‌گونه‌ای روشمند، دسته‌بندی و گزینش شوند. پس از آن، جهت نهادینه‌سازی آن آموزه‌ها در کودکان، با تکیه بر مبانی و اصول تربیت اسلامی، در پی شناسایی و یافتن راه‌کارها و روش‌های تربیتی مناسب، همگام با رشد و تحوّل شخصیّتی کودکان باشیم. مثلاً از بین آن‌ها، روش‌های تربیتی مانند تلقین و الگونمایی مهدوی انتخاب و با بحث پیرامون اموری همچون معناشناسی، جایگاه‌شناسی در تربیت کودکان، مبانی و اصول، شیوه‌ها و قالب‌های اجرایی به تبیین آن ‌دو بپردازیم. چون در غیر این صورت، کودکان در معرض تهدید آسیب‌های جدّی معرفتی و عاطفی نسبت به آن آموزه‌ها قرار خواهند گرفت و هیچ بهره معرفتی و معنوی از آن‌‌ها نخواهند برد. با بهره‌گیری از این روش‌ها، می‌توان استعداد‌های نهفته در کودکان را با جهت‌دهی به سوی آموزه‌های مهدوی رشد و شکوفایی بخشید. از این طریق، نه ‌تنها کودکان با این آموزه‌ها آشنا می‌شوند بلکه زمینه نهادینه‌سازی و درونی‌شدن آن‌ها فراهم و به ‌صورت باور و ایمان درمی‌آید. این امر، افزون بر خود‌مراقبتی حاصل از درک حضور حضرت مهدی، باعث استحکام اعتقادات، انجام رفتارهای پسندیده با میل و رغبت درونی و همچنین موجب آمادگی برای عصر ظهور می‌گردد.

نهادینه‌سازی معارف مهدوی از طریق شیوه‌های مناسب


انسان در دوره کودکی، ظرفیّت و توانایی زیادی در پذیرش آموزه‌های دینی به‌ویژه معارف مهدویّت دارد. بر این اساس، پژوهش درباره یافتن راهکار تربیتی برای نهادینه‌سازی آموزه‌های مهدوی می‌تواند در زمینه هدف مهمّی همچون بازنمایی جامعی از ظرفیّت‌ها و استعدادهای کودکان در زمینه پذیرش آموزه‌های مهدوی کمک کند. دیگر اینکه مدخل نوینی در کاوش پیرامون آموزه‌های مهدوی ایجاد ‌کند و آن عبارت است از پیوند و ارتباط متقابل روش‌های تربیتی و معارف مهدویّت. هدف دیگر این است که روش‌های تربیتی تأثیرگذاری همچون تلقین و الگودهی، از مباحث صرفاً نظری عبور کرده و بتوان به شیوه‌ها و قالب‌های اجرایی آن‌ها با توجّه به ویژگی‌های روحی و شخصیّتی دوران کودکی دست‌یافت و به‌صورت یک دستورالعمل قابل اجرا جهت نهادینه‌سازی و درونی‌شدن آموزه‌های مهدوی در کودکان ارائه کرد. هدف نهایی، آن است که با تربیت نسلی مهدی‌باور و مهدی‌یاور بتوان زمینه‌های سازندگی انسان‌ها برای زندگی مهدوی و آمادگی برای ظهور، فراهم گردد. نتایج پژوهش مذکور می‌تواند مفید باشد برای هر شخص و نهادی که در جایگاه انتقال و نهادینه‌سازی آموزه‌های مهدوی در کودکان فعّالیت می‌کند. مانند والدین به ویژه مادرانی که قصد دارند از تمام ظرفیّت هم‌جواری با کودک، جهت تربیت نسل منتظر از طریق نهادینه‌سازی آموزه‌های مهدوی استفاده کنند، مربّیان مهد کودک‌ها و پیش‌دبستانی‌هایی که قصد اجرای برنامه آموزش معارف مهدوی دارند به‌ویژه اگر آن برنامه در یک فرآیند تربیتی بلندمدّت باشد، قصّه‌نویسان و قصّه‌گویان، شاعران، فیلم‌نامه‌نویسان و فیلم‌سازان عرصه کودک و همچنین طرّاحان بازی‌های کودکانه.

مقصود از نهادینه‌سازی


برای نهادینه‌سازی آموزه‌های مهدوی در کودکان دو جنبه فردی و اجتماعی قابل تصوّر است. الف) جنبه فردی: جهت نهادینه‌سازی آموزه‌های مهدوی در هر شخص، باید از بهترین سنّ تأثیرپذیری و تربیت‌پذیری یعنی دوره‌ی کودکی آغاز کرد و پس از آموزش و انتقال صحیح آن آموزه‌ها به کودکان، سه مرحله طی شود؛ ‌مرحله‌ی اوّل، باورسازی است یعنی باید کاری کنیم (روش‌هایی اتّخاذ کنیم) تا آن آموزه‌ها در کودک به صورت باوری محکم و استوار درآید و به تمام معنا، اعتقادی محکم و راسخ نسبت به آن‌ها پیدا کند به‌گونه‌ای که حتّی در دلش ذرّه‌ای شک و تردید، نسبت به درستی آن‌ها پیش نیاید. مرحله‌ی دوم، درونی‌سازی است یعنی ذهن (حیطه‌ی شناختی) و عاطفه ‌(حیطه‌ی گرایشی) کودک چنان نسبت به باورهای مهدوی تحریک گردد تا از درون ملتزم به انجام اعمالی متناسب با آن‌ها بوده و هیچ احتیاجی به ناظر بیرونی نداشته باشد و نوعی خودکنترلی حاصل از درک حضور امام مهدی عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف در او به وجود آید. مرحله‌ی سوّم، ملکه‌سازی است یعنی از طریق کثرت تکرار حالات و رفتارهای مهدوی توسّط کودک، صفات نیکوی مهدوی در روح و جان وی نفوذ کرده و پس از استواری، پایداری و راسخ‌شدن به صورت ملکه در‌آید. از آثار چنین حالتی آن است که انجام رفتارهای مهدوی متناسب با آن ملکه برای کودک، آسان و بی‌تکلّف می‌شود. همچنین، به صورت خودکار و بدون درنگ در جای مناسب از او صادر می‌گردد. بنابراین اگر آن رفتار در کودک نهادینه شود، همیشه از او سر می‌زند، گویی جزیی از شخصیّت او شده است. ب) جنبه اجتماعی: برای اینکه آموزه‌های مهدوی در متن و عمق جوامع کوچک کودکانه مثل مهد کودک، پیش‌دبستانی و مدرسه نهادینه شود، می‌توان یک برنامه بلندمدّت سازمان‌یافته، نظام‌مند و ثابت تنظیم نمود که حاوی اصول، شرایط و راه‌کارهای اجرایی باشد. مثلاً یکی از آن اصول این است که به‌گونه‌ای عمل شود تا آثار و کارکردهای باور به آموزه‌های مهدوی هر چه بیشتر برای کودکان، نمایان و مشهود باشد. افزون بر آن، باید باورهای مهدوی، التزام و وفاداری دائمی نسبت به آن‌ها، توجّه به شاهد و ناظر محترمی همچون امام مهدی عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، استمرار و تکرار رفتارهای مهدوی در بین کودکان به صورت ارزش درآید. چون نهادينه‌شدن آموزه‌های مهدوی، ارتباط تنگاتنگی با نوع نگرش به آن‌ها دارد. بر این اساس، زماني در مدرسه، فرهنگ معارف مهدوی نهادينه می‌گردد که آن‌ها به عنوان يك ارزش تلقّي شوند. یکی از راه‌کارهای تحقّق چنین امری، این است که آن‌ امور، ملاک و معیار توجّه ویژه و تشویق علنی مربّیان قرار گیرد. لازم به ذکر است که در بحث نهادینه‌سازی، باید تمام عوامل و نهادهای تأثیرگذار مانند خانواده، نظام آموزش و پرورش، مدرسه و پیش‌دبستانی، محیط زندگی، رسانه‌ها، مکان‌های مذهبی مثل مسجد، بررسی شوند. همچنین با توجّه به ظرفیّت‌ها و قابلیّت‌های آنها، میزان تأثیرگذاری هر یک مشخّص شود و راهکار و روش‌هایی متناسب با آن نهادها طرّاحی گردد.

منبع:نشریه بیان

 نظر دهید »

می‌ماند بین من، تو، آقا

20 خرداد 1395 توسط ✿رحیل راه مهدی✿

 

اسم امام زمان که آمد دلم لرزید، آقا جانم تا از من قول نگرفت آرام نشد/ عباس تو را قسمت می‌دهم به آقا امام زمان (عج) دستت را از جیب مردم بیرون بکش، بگذار راحت سرم را روی زمین بگذارم .

طرف پادگان به سربازهایی که در طول خدمت سربازی غیبت نداشتند 5 روز مرخصی تشویقی می‌دادند؛ اسم من هم در لیست تشویقی‌ها بود. تصمیم گرفتم مرخصی را با مادر و خواهرانم که مدت‌ها بود ندیده بودمشان، بگذرانم.
مادر با دیدنم سر از پا نمی شناخت و مثل پروانه دورم می‌چرخید و قربان صدقه‌ام می‌رفت. خوشحال بودم که با خط زدن گذشته‌ام دوباره لبخند رضایت را روی صورت مادرم می‌دیدم. دو ـ سه روزی از مرخصی گذشت. قرار بود با مادرم به خانه آبجی سمیه برویم.
یک جعبه شیرینی گرفتم و راهی خانه شدم. پایم را که داخل کوچه گذاشتم اقدس خانم ـ همسایه دیوار به دیوارمان را دیدم که با چند تا از خانم‌های همسایه، مشغول حرف زدن بود. مرا که دیدند نگاهی به سرتاپایم انداختند و صدای پچ‌پچ کردنشان بلند شد. اقدس خانم همیشه عادت داشت تا مرا می‌دید یک ساعت احوال‌پرسی‌اش طول می‌کشید؛ از عمو و دایی و عمه، احوال می‌پرسید تا هفت جد آن طرف‌تر. اما این بار سلامم را هم رغبت نکرد جواب بدهد. شیرینی تعارفشان کردم، اقدس‌خانم اخمی کرد و گفت که این چیزها از گلوی ما پایین نمی‌رود! گیج و متعجب از حرف اقدس خانم داخل خانه شدم. مادرم مشغول نماز بود. همیشه آخرین دانه تسبیح را که می‌انداخت صلواتش را بلندتر می‌گفت. لبخندی زدم و گفتم قبول باشد مادر.
آهی کشید و چیزی نگفت. دوباره گفتم، پاشو برویم دیگر. دلم برای وروجک‌های آبجی سمیه یک ذره شده. مادر که تا آن لحظه سرش پایین بود و خودش را با تسبیحش سرگرم کرده بود. نگاهم کرد و گفت: دستت درد نکند عباس!
جعبه شیرینی را کنار دستش گذاشتم و گفتم: خواهش می‌کنم، کاری نکردم که! تازه پولش را هم که خودت دادی.
این‌بار نگاهش را به چشمانم دوخت؛ نگاهش مثل همیشه، مهربان نبود. پرسیدم چیزی شده؟ سرش را با حالت تأسف تکان داد و دست روی دست کشید زیرلب گفت: دلم خوش بود پسرم سربه زیر شده و قرار است بعد از سربازی بشود نان‌آور خانه.
دیگر طاقت حرف‌های مادر را نداشتم، گفتم: نمی‌خوای بگی چی شده؟ جون به لب شدم!
بدون اینکه نگاهم کند شروع کرد به صحبت: دیروز کیف پول اکبرآقا بقال رو دزدیدن. پولی که با بدبختی و رو انداختن به این و آن برای جراحی قلب دخترش، جور شده بود.
ربط حرف‌هایش به خودم را نمی‌فهمیدم. زیرلب هنوز حرف می‌زد: چرا این اتفاق باید هم‌زمان با مرخصی تو اتفاق بیافتد؟ آن هم شبی که تو گفتی با دوستت می‌خواهی بروی بیرون.
عرق سردی روی پیشانی‌ام نشست. مادرم که این را بگوید دیگر چه انتظاری از اقدس خانم می‌شد داشت. البته حق هم داشت که به من شک کند. گذشته خوبی که نداشته باشی گاهی افکار بد به سمتت آنتن می‌شود.
تا دوسال، قبل از اینکه به سربازی بروم با کاظم دوست و هم محلی دوران بچگی جیب مردم را می‌زدیم. هر چه خدا بیامرز آقا جانم می‌گفت: «پسرجان این کار آخر وعاقبت ندارد. بالاخره یک روز می‌گیرند و حقت را می‌گذارند کف دستت. اما کو گوش شنوا یک گوش شده بود در و آن یکی دروازه.
آقا جان که در بستر بیماری افتاد حتی یک دانه از آبمیوه‌هایی که من برایش می‌خریدم را لب نزد دم اخری صدایم کرد و گفت: چند سالی را که از خدا عمر گرفتم با مادرت با آبرو زندگی کردیم، عباس تو را قسمت می‌دهم به آقا امام زمان (عج) دستت را از جیب مردم بیرون بکش، بگذار راحت سرم را روی زمین بگذارم .
اسم امام زمان که آمد دلم لرزید، آقا جانم تا از من قول نگرفت آرام نشد. سر قولی که به پدرم داده بودم با کاظم رابطه ام را کم رنگ کردم . بعد هم دفترچه سربازی گرفتم و راهی شدم.
ماجرا را که از زیان مادرم شنیدم به یک نفر شک کردم ،کاظم. پادگان که بودم زنگ زد،گفت که پول لازم دارد و 3 میلیون تومان قرض می‌خواست برای کسب و کار . با شوخی گفتم هیچکس نه آن هم تو، نکند پدرت دارد غزل‌خوان می‌شود و گفته آدم شوی؟ جدی به نظر می‌رسید، می‌گفت که می‌خواهد ازدواج کند و به خانواده دختر قول کسب و کار حلال داده. برنامه‌اش این بود که با دامادشان که در جاده قم تعمیرگاه دارد، مکانیکی را گسترش دهند و بعد از ازدواج خانه‌اش را هم ببرد قم. همین مسئله شکم را به طرف کاظم برد.
از خانه زدم بیرون و مستقیم رفتم در خانه کاظم ، مادرش از دیدنم خوشحال شد و لبخندزنان گفت: -دست شما درد نکند عباس آقا ، باز هم رفیق‌های قدیمی. چقدر دعا کردم کاظم هم مثل شما سرش به سنگ بخورد که خدا را شکردعایم مستجاب شد.
تشکر کردم و سراغ کاظم را گرفتم. گفت: خانه نیست و دو روزی هست که برای کار رفته قم خانه خواهرش. می‌خواهد با پولی که از شما قرض گرفته، نان حلال در بیاورد، ان‌شا الله کار می‌کند و پول شما را پس می‌دهد.
مادر کاظم هنوز حرفش تمام نشده بود که خداحافظی کردم.
قرار بود یک میلیون تومان به کاظم قرض بدهم، آن هم یک ماه دیگر. داغ کرده بودم، مستقیم رفتم ترمینال و با اولین اتوبوس راهی قم شدم. خانه خواهرش را بلد بودم چند باری با هم رفته بودیم. دم دم های صبح بود که رسیدم ، منتظر شدم آفتاب در بیاد همین که خورشید طلوع کرد زنگ خانه را زدم. شوهر خواهرش در را باز کرد، بله بفرمایید؟
خودم را معرفی کردم، چند ثانیه به صورتم خیره شد و گفت: بله شناختمتان، حال شما، خوب هستید ؟ اتفاقی افتاده؟
گفتم نه راستش تو قم کاری برایم پیش آمده بود. بین کلامم خیلی سریع و دلسوزانه پرسید:-کار،چه کاری ؟
گفتم کار که نه راستش یک سر آمده بودم زیارت، دلم خیلی هوای جمکران را کرده بود، شنیدم کاظم اینجاست گفتم یک سری هم به او بزنم.
گفت: قرار بود بیاید اما نیامد، هر چقدر هم همراهش را می‌گیرم یا خاموش است یا در دسترس نیست.
گفتم: راستش مادرش گفت آمده آن هم دو روز پیش؟ من هم همراهش را گرفتم خاموش بود.
از چارچوب در بیرون آمد و آرام گفت: چی دو روز پیش؟ نکند برایش اتفاقی افتاده باشد، تعارف کرد که واردخانه شود و از من خواست که چیزی به خواهرش نگویم.
داخل خانه شدیم با اصرار خواهر کاظم صبحانه را با هم خوردیم و با ماشین احمد آقا راه افتادیم .
احمد آقا می‌گفت که قرار بود کاظم مستقیم بیاید تعمیرگاه. تا نزدیک‌های غروب هم منتظرش شده بود. وقتی دیده بود خبری ازش نیست با خودم گفته شاید کاظم نتوانسته پول را جور کند و دیگر پیگیرش نشده.
به تعمیرگاه که رسیدیم از مغازه های دور و اطراف پرس‌وجو کردیم و مشخصات ظاهری کاظم را دادیم،کسی ندیده بودش، فقط پیرمردی که چند متر آن ‌طرف‌تر از تعمیرگاه دکه کوچکی داشت گفت: دو روز پیش یک موتوری همین حوالی تصادف کرد و پسز موتورسوار را با آمبولانس بردند.
ته دلم خالی شد، بیمارستان‌ها را تقسیم کردیم و هر کدام جداگانه به راه افتادیم ، کم‌کم داشتم امیدوار می‌شدم که کاظم نبوده. فقط یک بیمارستان مانده بود. به سمت پذیرش رفتم و پرسیدم: ببخشید خانم شما بیماری به نام کاظم فرجی دارید؟ گویا تصادفی بوده.
پرستار به لیستی را که زیر دستش بود نگاهی انداخت و گفت: بله انتهای راهرو سمت راست آخرین اتاق. حالش را پرسیدم و گفت که خطر از بیخ گوشش گذشته.
خودش بود، سرش را چرخانده بود رو به پنجره ، آرام‌آرام نزدیکش شدم، دستم را گذاشتم روی شانه‌اش سریع به طرفم برگشت، کم مانده بود از دیدنم چشمانش از حدقه بیرون بزند .
پرسیدم: با خودت چکارکردی کاظم؟ این را که گفتم دست‌هایش را گذاشت روی چشمانش و شروع کرد به گریه کردن، دست‌هایش را از روی چشمانش برداشتم و در دست فشردم .
گفتم مرد که گریه نمی‌کند ، در ضمن دزدی هم نمی‌کند . طلبکارانه پرسیدم: راستی ما کی به تو پول قرض دادیم که خودمان خبر نداریم ؟ بغضش را به سختی فرو برد و گفت: به هر کسی که رو انداختم گفت ندارم، حتی آنهایی که می‌دانستم این پول برایشان ناچیز است .حق هم داشتند ترسیدند پولشان را به دست یک آدم خلافکار بدهند .
رفتم مغازه اکبر آقا تا خریدهایی که مادرم سفارش داده بود را بگیرم .
سرش پایین بود و داشت پول می‌شمرد چشمم که به پول‌ها افتاد دلم هری ریخت، اصلا متوجه حضورم نشد، دوباره داخل مغازه شدم و گفتم: اکبر آقا! هراسان از پشت صندوق بلند شد و پول‌ها را چپاند توی کیف دستی که روی ترازوی مغازه اش بود . با خودم گفتم پسر کسب‌وکارت که گرفت، پول‌ها را بر می‌گردانی. آن وقت دیگر حرام نیست. منتظر شدم تا شب شد، داشت در مغازه‌اش را می‌بست که توی یک چشم بهم زدن سوار برموتور کیف دستی‌اش را زدم و در رفتم .پشیمان به نظر می‌رسید، گفت: عباس از خودم متنفرم. آخر چطور قبول کردم با پول‌هایی که مال من نیست و دزدی است، توی شهر به این مقدسی برای زائران آقا با کسب‌وکار حرام ماشین‌هایشان را تعمیر کنم؛ چطور دلم آمد سرم رو به گنبد مسجدی بچرخد که خانه آقاست.
گفتم: خدا را شکر که به خیر گذشته و تو هم به اشتباهت پی بردی. پول‌ها را هم برمی‌گردانیم به اکبر آقا غصه‌ات نباشد.
صدای اذان بلند شد، دلم گرفت و هوای جمکران کرد، رو به کاظم کردم و گفتم: دکترت گفته فردا مرخصی؛ حال خودت هم که خوب است، اجازه‌ات را بگیرم می‌آیی برویم جمکران؟ چشمهایش برق زد و گفت:چرا که نه یک گلو حرف دارم. تلفنی به دامادشان خبر دادم که ناراحت نباشد، بعد آژانس گرفتم و هر دو راهی شدیم.
توی حیاط مسجد نشسته بودیم که کاظم دستم را گرفت و گفت: قول می‌دهی بین خودمان بماند. نگاهش کردم، چشمانش پر از اشک بود، گفتم: خیالت راحت، بین خودمان می‌ماند بین من و تو و آقا امام زمان(عج).

منبع: نشریه امان 52 - 53.

 نظر دهید »

دریای من

18 خرداد 1395 توسط ✿رحیل راه مهدی✿

 نظر دهید »

آمیزش شیطان و بشر

18 خرداد 1395 توسط ✿رحیل راه مهدی✿

اسطوره سازی از آمیزش شیطان و بشر

بازی دی‌ام‌سی: دویل می کرای / DMC: Devil May Cry پنجمین نسخه از سری بازی‌های پرطرفدار دویل می کرای / شیطان هم می‌گرید است. این بازی توسط شرکت انگلیسی نینجا تئوری / Ninja Theory ساخته شده و شرکت ژاپنی کپکام / Capcom نیز این بازی را برای رایانه‌ای شخصی تحت ویندوز و کنسول‌های نسل هفتم (پلی‌استیشن3 و اکس‌باکس‌۳۶۰) در ژانویه سال ۲۰۱۳ منتشر کرده است.

سبک این بازی اکشن ماجراجویی است و گیم پلی آن نیز حالت هک اند اسلش / Hack and Slash دارد. از نکات قابل توجه در این بازی، تغییر کامل ظاهر شخصیت اصلی بازی با سری‌های قبلی است، در حالی که نام و نشان شخصیت اصلی، نسخه‌های پیشین را نیز با خود به یدک می‌کشد. همچنین در نام‌گذاری بازی به جای استفاده از پسوند عدد تنها از مخفف نام این سری بازی استفاده شده و در کل به معنای تولدی دوباره برای این مجموعه است.
بازی در جهانی که به دست شیاطین کنترل می‌شود، جریان دارد. شخصیت اصلی بازی یک دورگه نیمی فرشته و نیمی شیطان است که برای نجات دنیا با فرمانروای شیاطین به نبرد می‌پردازد. اگرچه به نظر می‌رسد که این بازی ضدیّت و مقابله با شیطان را نشان می‌دهد، اما دارای محتوایی مرموز و مغایر با نهج ادیان ابراهیمی است. این بازی، تنها یکی از بازی‌های پرفروشی است که پیام ادیان ابراهیمی را تحریف می‌کند و به ادامه روند آمادگی جامعه برای ظهور ضد مسیح آخرالزمانی یا همان دجال می‌پردازد.

شخصیت اصلی بازی یعنی دانته / Dante همنام با شاعر و نویسنده ایتالیایی است که کتاب کمدی الهی / Divine Comedy را نوشته است. داستان بازی روایتگر دوران جوانی دانته است. او جوانی خوشگذران و بی قید و بند است که مسائل پیرامون برایش اهمیتی ندارد. شهر لیمبو / Limbo (به معنای برزخ)، شهری است که در آن، جهان‌های موازی با هم در تلاقی هستند و شیاطین بدین شکل کنترل آنجا را به دست گرفته‌اند و با اطلاع از گذشته دانته قصد از بین بردن او را دارند. در این هنگام دختری به نام کت / Kat ، دانته را از نیّت شیاطین با خبر می‌کند و در نهایت به همراه او به مکانی مرموز برای مقابله با شیاطین می‌رود. کت برای فردی به نام ورجیل / Vergil کار می‌کند که برادر دانته است اما دانته به دلایلی خاطرات خود را به یاد نمی‌آورد و او را نمی‌شناسد. اما کمی بعد ورجیل او را از این واقعیت آگاه می‌سازد که وی برادر اوست و دانته نیز می‌فهمد که او و برادر دوقلویش یعنی ورجیل، فرزندان فرشته‌ای به نام اوا / Eva و شیطانی به نام اسپاردا / Sparda هستند. دانته و برادرش حاصل یک رابطه خلاف قانون بوده‌اند و تحت عنوان نفیلیم / Nephilim یا دورگه شناخته می‌شوند که به همین علت دارای قدرتی شگفت‌آور هستند. همچنین دانته پی می‌برد که مادرش به دست فرمانروای شیاطین که ماندس / Mundus نام دارد کشته شده است و به دنبال انتقام برمی‌آید.
در این بازی از نماد‌های شیطان پرستی و ایلومیناتی / Illuminati زیادی استفاده شده است. در ظاهر نیز این بازی نشان دهنده نبردی بر ضد ایلومناتی است. شخصیت منفی بازی یعنی همان ماندس شیطان که در کالبد انسان درآمده است، به صورت اسرارآمیزی قدرت را در سرتاسر آمریکا به دست گرفته است. او با کنترل بانک‌های بین‌المللی توانسته سیاستمداران و شرکت‌های بزرگ را تبدیل به خدمه خود کند. او حتی رئیس جمهور را هم به خدمت خود درآورده و در صحنه‌ای آشکار در بازی، ماندس از رئیس جمهور درخواست یک تریلیون دلار می‌کند و وی نیز قبول می‌کند.

ماندس همچنین به وسیله شبکه‌ای گسترده از دوربین‌های مدار بسته، تمامی شهر لیمبو را زیر نظر گرفته است و از تمامی فعالیت‌ها و روابط مردم آگاه است. همچنین او یک رسانه خبری اختصاصی دارد که به طور شبانه‌روز گزارش‌های یک‌جانبه‌ای را ارائه می‌کند. مجریان برنامه‌های سرگرمی، ستارگان پاپ و ورزشکاران مشهور و… همگی مهره‌های او هستند که توسط شیاطین اداره می‌شوند و وظیفه سرگرم‌کردن مردم را دارند. تمامی این قضایا که به آنها اشاره شد نشان می‌دهد که ماندس نسخه پیشرفته‌ای از توطئه‌گران ایلومناتی و یا فراماسونری / Freemasonry امروزی است.
نمادها و تصویرگری‌های مربوط به ایلومناتی‌ها و شیطان پرستان در این بازی فراوان هستند. این از همان صحنه‌های آغازین که دانته در حال نوشیدن محتوای بطری‌ای است که عدد 666 بر روی آن حک شده (تحت عنوان عدد جانور / Beast Number و نماد دجال شناخته می شود)، معلوم است. در کتاب مکاشفه یوحنا / The Book of Revelation که کتاب وحی و مکاشفه عیسی مسیح نیز خوانده می‌شود و آخرین کتاب از کتب عهد جدید مسیحیان می‌باشد، در مورد دجال اطلاعاتی داده شده است. هنگامی که دجال کنترل جهانی را به دست می‌گیرد، سیستم اقتصادیی با نام مارک آف د بست / Mark of The Beast یا همان نشان جانوری را تأسیس می‌کند. این نشان بر روی دست راست یا پیشانی انسان‌ها قرار می‌گیرد. داشتن این نشان تنها راه خرید و فروش کالاست. این موضوع در بخش سیزدهم کتاب مکاشفات یوحنا آمده است. این نشان همراه با کشتار بسیاری خواهد بود. این سیستم اقتصادی به طور آشکاری نیازمند داشتن این نشان به عنوان اطلاعات مالی برای هر فرد است و توانایی به روز شدن دارد. هرچند در زمانی که کتاب مکاشفات یوحنا نوشته بود یعنی قرن اول میلادی این موضوع دور از ذهن می‌بود اما امروزه کاملاً ملموس و باورپذیر است.

در این بازی بخشی نیز وجود دارد که طی آن دانته به آن وارد می‌شود. این بخش که تحت عنوان دویل تریگر / Devil Trigger یا ماشه شیطان نامیده می‌شود، قدرتی ماورایی را نشان می‌دهد و در واقع همان قدرتی است که بازیکن خواهان دستیابی به آن است. بوسیله این قدرت نیمه شیطانی دانته نمایان می‌شود و به قدرت زیادی دست پیدا می‌کند.

انجیل به مسیحیان هشدار می‌دهد که از تأثیر شیطان بر روی فکر و قلب خود بر حذر باشند. براساس نوشته‌های انجیل، نمادهایی با قدرت‌های ماورایی و زیادی موجود هستند که ایده‌ای اسرارآمیزی را به ذهن بیننده خود القا می‌کنند، به اندازه‌ای که گویا در ذهن آنان حک می‌شود. بازی کردن این بازی برای مدت طولانی و به صورت پرتکرار ممکن است بر ذهن بازیکن چنین اثری بگذارد و باعث ریشه‌دواندن ایده‌های شیطانی شود.
حال به اصل داستان بازی و شخصیت‌های آن باز می‌گردیم. همان‌طور که قبلاً گفته شد، دختری به نام «کت» همراه دانته می‌شود. کت به عنوان یک روح میانجی معرفی می‌شود که توانایی دیدن و شنیدن اتفاقات شهر لیمبو را دارد. همچنین قادر است تا با دانته تعامل داشته باشد. او از قوطی اسپری خود و شابلون‌هایی که در اختیار دارد نماد‌هایی جادویی در بازی ایجاد می‌کند که اصل قضیه‌ای که در این شکل‌ها وجود دارد به راهی برای خروج دانته از لیمبو اشاره می‌کند. قوطی‌های اسپری بوسیله مواد گیاهی و سایر مواد دیگر پر می‌شود، کت این مواد را با استفاده از توانایی جادوگری خود درست می‌کند. دانته به صورت منظم از توانایی کت به عنوان یک میانجی و یک نیروی کمکی برای انجام ماموریت‌هایش استفاده می‌کند.

در ارتباط با مسئله جادوگری در قرآن و سایر کتاب‌های آسمانی اشارات گوناگونی آمده است اما در ارتباط با موضوع ما، داستان دو فرشته به نام هاروت و ماروت بسیار قابل توجه است. در رابطه با این دو فرشته در آیه ۱۰۲ سوره بقره آمده است:

«و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند، پیروی کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می‌دادند.) و به هیچ‌کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر این‌که از پیش به او می‌گفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)» ولی آنها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ‌گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آنها قسمت‌هایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد. و مسلماً می‌دانستند هرکسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند!».

جادوگری در ادیان الهی به عنوان یک گناه محسوب می‌شود. حتی انجیل اعلام می‌کند که جادوگران با نیروهای شیطانی تماس پیدا می‌کنند تا از این راه بتوانند از قدرت‌های آنان استفاده کنند و این خود گناهی بزرگ است.
در ارتباط با ظاهر کت، آشکار است که او دارای خالکوبی ستاره بر روی پیشانی‌اش است که نشانی از چشم سوم یا آجنا / Ajna است. آجنا که یکی از چاکراهای بدن / Chakra است، در سنت‌های دارما / Dharma (آیین‌های هندی) مسئول هوشیاری روحانی و معنوی است و همچنین نماد بصیرت است. در واقع کت با استفاده از همین چشم سوم است که می‌تواند از اتفاقات پشت پرده شهر لیمبو با خبر شود. اگرچه باز شدن چشم سوم هنوز هم می‌تواند به عنوان یکی از ابزارهای جادوگری و وسیله‌ای برای ارتباط با دنیای شیاطین شناخته شود.

موضوع مهم دیگر در بازی مادر دانته یعنی اوا یا همان حوا / Eve است. براساس انجیل، خداوند تمامی نعمت‌های خودش را جز یک میوه، به آدم و حوا ارزانی داشته و بهشتش را در اختیار آن دو گذاشته بوده اما همان میوه ممنوعه سرنوشت آدم و حوا را دگرگون ساخت. در این بازی استفاده از نام حوا نیز بحث برانگیز است، هرچند که او در بازی یک فرشته است و اشاره به حوای اصلی ندارد اما طرد شدن او حالتی استعاری به داستان هبوط آدم و حوا دارد. در این بازی «اوا» از طرف فرشتگان به علت دلباختن به یک شیطان و داشتن رابطه با او گناه‌کار شمارده می‌شود.
مسئله دیگر، دورگه بودن دانته و برادرش است (نیمی فرشته و نیمی شیطان)، البته منظور از شیطان واژه دیمن / Demon است. در انجیل دیمن‌ها که با نام «روح‌های ناپاک» شناخته می‌شوند موجوداتی شیطانی بدون کالبدی هستند که به انسان‌ها حمله می‌کنند و یا روح آنان را تسخیر می‌کنند. همچنین در انجیل نشست و برخاست با این موجودات نهی شده است و خطاب به انسان‌ها آمده است: که شما نمی‌توانید هم در جبهه شیطان باشید هم در جبهه خدا. همچنین در این بازی به جای آن‌که تمرکزی بر روی منجی ادیان الهی باشد، یک دورگه که نیمه‌ای شیطانی دارد منجی بشریت می‌شود! در این بازی دانته و یارانش تنها کسانی هستند که ماورای آنچه که در شهر لیمبو می‌گذرد را متوجه می شوند، آنان شیاطین را می‌بینند و به نبرد با آنها می‌پردازند همچنین دانته و برادرش تنها کسانی هستند که توانایی شکست دادن فرمانروای شیاطین یعنی ماندس را دارند و این دو برادر به جای آن‌که به دلیل قدرت‌های شیطانی خود تهدیدی علیه مردم باشند به عنوان تنها راه نجات بشریت شناخته می‌شوند.
یکی از نکات قابل توجه دیگر در این بازی، نقش نداشتن خداوند است. اگرچه که فرشتگان حضور دارند و این‌طور استناد می‌شود که موجوداتی نیک و درستکار هستند اما به هر حال به خداوند یکتا اشاره‌ای نمی‌شود. شخصیت دانته همواره به شکل فردی بی‌قید و بند و یاغی تصویر می‌شود، او مشروبات الکلی می‌نوشد، به استریپ کلاب می‌رود، دست به زنا می‌زند و به طور کلی فردی است بی‌ادب که به بسیاری از مسائل بی‌حرمتی می‌کند. از طرفی هم جنگ‌افزار اصلی او که شمشیری با قدرتی ماواریی است با نام ربلیون / Rebellion یا همان سرکشی و یا یاغی‌گری معرفی می‌شود. اما باز هم با همه این مسائل او منجی بشریت است!
در نهایت باید گفت اگرچه بازی دویل می کرای بازیکن را ترغیب به مبارزه با شیاطین می‌کند و اشارات درستی در زمینه نفوذ شیطان به افکار افراد قدرتمند برای کنترل بشریت می‌کند اما از طرفی تحریفی غیرمستقیم بر کتب الهی و عقاید مردم معتقد است که با مطرح کردن موضوعی با درونمایه دینی و پرداختن به آن حقایق بسیاری در زمینه‌های مختلف به ویژه منجی بشریت را نادیده گرفته و صرفاً بر اساس علاقه خود داستانی را رقم می‌زند که برای فردی با دیدگاه مذهبی غیر قابل پذیرش است.
از همه مهم‌تر این‌که این بازی یک استراتژی اساسی است که سردمداران هژمونی جهانی در همه تولیدات رسانه‌ای تصمیم بر آن گرفته‌اند تا جریان شستشوی مغزی را از انکار و نادیده‌گرفتن واقعیت به سمت تأیید واقعیت ولی القای انحراف در راه برون‌رفت از سلطه تغییر دهند تا به این وسیله بتوانند زنجیر دیگری بر پای انسانیت بیاندازند و انسان را اهلی افکار پلید و شیطانی خود کنند.
در نهایت درباره این بازی باید گفت برای مقابله با شیطان و جادوهای شیطانی، نیاز به تجهیز به خصلت‌های شیطانی و استفاده از جادوگری نیست یا به عبارتی دیگر «خون نمی‌تواند خون را بشوید».

منبع:سایت حرف آخر

 1 نظر

✿باورمندی به مهدویت...✿

15 خرداد 1395 توسط ✿رحیل راه مهدی✿

باورمندی به مهدویت و سبک زندگی اسلامی

شیعه در عصر غیبت با یکی از جدی ترین مفاهیم حیات طولانی تاریخ امامت، یعنی مهدویت وغیبت گره خورده است و دو مفهوم مهدویت و غیبت با مفهوم سوم یعنی انتظار ارتباط تنگانگ دارد؛به گونه ای که این سه مفهوم سبک فکر و زندگی شیعه را تعیین کرده است.

از آنجایکه در تفکر اسلامی آموزه مهدویت، درکانون اعتقادات اسلامی جای دارد که بر محور آن بسیاری دیگر از اعتقادات تفسیر می شوند و از سویی این آموزه در طول تاریخ همواره مورد توجه اندیشمندان اسلامی قرار گرفته به طوری که هیچ آموزه ای به این اندازه از اهمیت برخوردار نبوده است؛اما علی رغم این اهمیت در عصر کنونی که عصری متفاوت از سایر عصرهاست به طوری که گسترش و تبادل بیش از حد اطلاعات و در هم تنیده شدن جهان در یک شبکه ارتباطی و کاهش اهمیت مرزهای جغرافیایی از شاخصه های اصلی آن بشمار می رود، عصری که با واژه‌ی جهانی شدن و جهانی سازی از آن تعبیر می شود، و همین امر منجر به شکل گیری و نفوذ سبک های مختلفی در زندگی بشر امروز شده است که ناهنجاریها،بحرانهای مختلف از جمله بحران معنویت و سقوط انسان و نابودی ارزشهای متعالی حاصل این سبک های غیر اسلامی و یا ضد اسلامی می باشد.

سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا این جهانی شدن برای حل بحرانهای موجود و سقوط ارزشهای متعالی چاره ای اندشیده است؟ شرایط زندگی انسان کنونی گویای جواب این پرسش است! بشری که روزی با واژه ی “خلیفة الله” در زمین پای نهاد،امروزه در حال سقوط بسر می برد، بنابراین باید به دنبال راه چاره ای برای نجات بشر بود! متاسفانه در چنین فضایی نقش باورهای اعتقادی از جمله باور به مهدویت به عنوان یک روش و سبک در زندگی بشر امروز مورد توجه قرار نگرفته است.

بی گمان سبک زندگی مبتنی بر مبانی اعتقادی خاصی است که هر نظام اعتقادی پیروان خود را به سوی الگوهای رفتاری خاص مطابق با آن نظام اعتقادی سوق می دهد. با نگاهی به جایگاه امام در زندگی انسان می توان دریافت که یکی از جایگاه های امام و خلیفه ی الهی اعطای حیات حقیقی و انسانی به انسانهاست به همین دلیل خطاب به امام عصر عج می گوییم: السلام علیک یا عین الحیاة: سلام بر تو ای چشمه زندگی(مجلسی،1404،ج99،215) بنابراین در جهت یافتن حیات حقیقی که مصداق سبک زندگی اسلامی است لزوم باور داشتن به امام عصر عج روشن می شود.

برخی نویسنده گان ضرورت توجه به این مساله را این گونه توضیح داده اند: “امروزه در عصر غیبت امام مهدی (عج) باید به دنبال الگویی از سبک زندگی شیعی بود که بر باورداشت مساله مهدویت و بازگشت امام مبتنی باشد.

شیعه در عصر غیبت با یکی از جدی ترین مفاهیم حیات طولانی تاریخ امامت، یعنی مهدویت وغیبت گره خورده است و دو مفهوم مهدویت و غیبت با مفهوم سوم یعنی انتظار ارتباط تنگانگ دارد؛به گونه ای که این سه مفهوم سبک فکر و زندگی شیعه را تعیین کرده است…"(موسوی گیلانی،1392،ش 25)

بنابراین با رشد و شکوفایی باور به عناصر اصلی مهدویت و پرورش الگوهای مبتنی بر این باور می توان حیات حقیقی را به انسان ها هدیه داد و نسلی را پرورش داد که باورداشت امامت و مهدویت از مولفه های اصلی فکر و سبک زندگی اوست به طوری که تمام آرمان های وی معطوف به انسان کامل است و چنین زندگی اسلامی خواهد بود که بر پایه ی باور به مهدویت بنا شده باشد بنابراین باید گفت: سبک زندگی مهدوی، امروزه می تواند به عنوان یک سبک و ایده برای نجات حیات بشر از سقوط ، نقش آفرینی کند.

 

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • تماس

طلیعه مهدویت

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • ✿گالری تصاویر✿
  • ✿بانک مقالات✿
  • ✿مهدویت ستیزی در رسانه✿
  • ✿ادبیات مهدوی✿
    • ✿واژه های بی قرار✿

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات
مسئله‌ی مهدویت در شمار چند مسئله‌ی اصلی در چرخه و حلقه‌ی معارف عالیه‌ی دینی است؛ مثل مسئله‌ی نبوت مثلاً، اهمیت مسئله‌ی مهدویت را در این حد باید دانست. مقام معظم رهبری(مدظله العالی)

خوش آمدگویی

.

پرده خوش امد گويي
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس